ده دلیل من برای پرمشغله بودن‌های آخر سال | یک ماه برنامه‌ریزی برای بهبود عملکرد سالانه | توجیه‌های یک آدم پرافاده

دیروز یکی از دوستانم زنگ زد و گلایه داشت که باز اسفند شده و تو در لاکت فرو رفتی. مگر این اسفند چه جادویی دارد که تو یک ماه ناپدید می‌شوی؟ چرا مثل سابق همه‌ی دعوت‌ها را قبوا نمی‌کنی؟ چرا سرسنگین و دست‌نیافتنی شدی؟ چرا رنگ عوض کردی؟ تو که قبلن مهربان و دلسوز بودی. حالا چرا کم‌پیدا و بی‌معرفت شدی؟ از دستت دلخورم. تو اصلن آن آدم سابق نیستی. حس می‌کنم پرافاده شدی. فکر نمی‌کنی دلمان برایت تنگ می‌شود بی‌معرفت؟ صدایش را بلند کرده بود و یکسره حرف می‌زد. یکریز می‌نالید و فرصت جواب هم نمی‌داد. فقط بعد از نیم ساعت پرحرفی و گلایه فرصت داد عذرخواهی کنم و به پیشنهاد تازه‌اش برای مهمانی نه بگویم. من هم تصمیم گرفتم برای دوست پرچانه و کم‌حوصله‌ام بنویسم که چرا آدم بی‌معرفت و پرافاده‌ای شدم.

روزهای آخر سال برای من، شلوغ‌ترین روزهاست. وقتی از کمبود وقت در روزهای پایان سال حرف می‌زنم اینطور به نظر می‌رسد که مشغول خانه تکانی و برنامه‌های دید و بازدید برای سال جدیدم. اما نه! با اینکه در فرهنگ اطرافم آخر سال رفت و روب است و تدارک مهمانی اما من همیشه سعی داشتم با حفظ نظم پایدار روزانه از حجم کارهای آخر سال کم کنم. اسفند هر سال برایم با یک احساس خطر همراه است. انگار سرعت گذر زمان را بیشتر احساس می‌‌کنم. یک ضرب‌ العجل ذهنی دارم که گویی همه چیز دارد از دست می‌رود. اسفند ماه بیشتر دچار حمله‌ی ترس می‌شوم. حمله‌ی ترس از مرگ و خط پایان جوری گریبانم را می‌گیرد که اگر دست نجنبانم بیم دیوانه شدن دارم.

اما اگر قرار نیست بشور و بساب کنم و مهمانی بروم پس چه کار می‌کنم؟

۱. من یک شیفته‌ی برنامه‌ریزی هستم. از دوازده سالگی به صورت جدی برای همه‌ی قسمت‌های زندگی کاری و شخصی‌ام برنامه‌ریزی کرده‌ام. وقتی داده‌ها و اجسام را در سلول‌های منظم قرار می‌دهم؛ کیفیت کارم دو چندان می‌شود. تا وقتی که منابع و دانشم را طبقه‌بندی نکنم نمی‌توانم درست حرکت کنم. در پست بعدی در مورد جزئیات کار بیشتر برایتان می‌نویسم.

۲. فهرستی برای قدردانی تنظیم می‌کنم. با تجمیع فهرست‌های موجود یک لیست بلند می‌سازم تا روزانه حداقل روی یک مساله با تمرکز و جزئی‌نگاری حس سپاسم را تقویت کنم. سپاسگزاریِ آگاهانه و با پشتوانه‌ی برهان کمکم می‌کند تا آرام‌تر، راضی‌تر و خوشبین‌تر باشم.

۳. روی خودشناسی تمرکز می‌کنم. با نوشتن مفصل‌ در مورد جسم، روح، عملکرد، ضعف و قوتم سعی می‌کنم؛ خودم را عیب‌یابی کنم و ارتقا دهم. زبان بدنم را با دقت ارزیابی و اصلاح می‌کنم. روی گسترش واژگانم کار می‌کنم. لحنم را بهبود می‌دهم. چکاپ سالانه‌ی سلامت انجام می‌دهم. ورزش را جدی‌تر در برنامه‌ام قرار می‌دهم. به خلق و خوی غالبم نگاهی می‌اندازم و راه‌های تازه‌ای برای التیام و شادتر زیستن آزمایش می‌کنم. استایل شخصی‌ام را بهبود می‌دهم. و همه‌ی این‌ها کمکم می‌کند تا هر سال به نسخه‌ی بهتری از خودم دست پیدا کنم. همچنین در بلندمدت سلامت بادوام‌تر و ذهن سالم‌تری داشته باشم.

۴. اغلب کارهای مهم و پرتکرار را با مکتوب کردن مراحل، آسان‌تر و بهینه‌تر می‌کنم. نوشتن چک لیست‌ و دستورالعمل‌های ضروری کمکم می‌کند بدون فکر کردن، صرف زمان زیاد برای سعی و خطا، تلاش برای به یاد آوردن و گزند فراموشی در ضرب‌الاجل بهترین خروجی را داشته باشم. دستورالعمل‌ها برای نظم دادن به کارهای روزانه، تغذیه، آشپزی، یادگیری، انتشار، وظایف شغلی، مصرف منظم داروها، ورزش، مراقبت از پوست، پرداخت اقساط و قبوض، آب دادن به گلدان‌ها و صدها دغدغه و مشغله کاربرد دارد.

۵. اولویت‌بندی می‌کنم. روزم را به چند بخش تقسیم می‌کنم. بخشی برای خودم و بخشی برای دیگران. بخشی برای کارهای بدنی و بخشی برای کار فکری. بخشی برای کارهای توان‌فرسا، بخشی برای فوریت‌های مختصر و سریع. بخشی برای کارهای مهم و ضروری، بخشی برای کارهای مهم و غیرضروری. بخشی برای کارهای غیر مهم و ضروری و بخشی برای کارهای غیر مهم و غیر ضروری. می‌بینید؟ تعادل ایجاد کردن ذهنی میان همه‌ی این‌ها طاقت‌فرسا و سرگیجه آور است اما با یک بازنگری مکتوب به راحتی می‌توان تعادل ایجاد کرد.

۶. یک یا چند مهارت ضروری کسب می‌کنم. هر طور حساب کنید نرم‌افزارها و سخت‌افزارها هم اگر به صورت دوره‌ای ارتقا پیدا نکنند کنار گذاشته می‌شوند. مگر در این چرخه‌ی گریزپای رشد و توسعه می‌توان با جمود و راکد ماندن به جایی رسید. ضرب‌الاجل روزهای آخر سال بهانه‌ی خوبی است تا با تمرکز بیشتری یاد بگیرم.

۷. علایق و دریافت‌هایم را مکتوب می‌کنم. با یک لیست از بهترین فیلم‌هایی که دیدم، بهترین کتاب‌هایی که خواندم، بهترین تجربه‌هایم از موسیقی، آدم‌های درجه یکی که شناختم و مکان‌های جدیدی که دیدم؛ به تصور ملموس و قابل اندازه‌گیری از تجربه‌هایم می‌رسم.

۸. برنامه‌های مالی را ارزیابی می‌کنم. بر دخل و خرج، تجربه‌های خرید مثبت و منفی، پروژه‌های مالی موفق و شکست خورده تمرکز می‌کنم تا اشتباهاتم را اصلاح و از تجربه‌های مثبتم به قوانینی استوار بر تجربه برسم. به طور مثال یاد گرفته‌ام که بدون ارزیابی و بازنگریِ تجربه‌ی دیگران خرید نکنم. وسوسه‌ی خریدی ارزان و بی‌کیفیت همواره محکوم به شکست است. خرید از روی احساسات لذت کوتاه و رنجِ ملامت طولانی در پی دارد. طرح این پرسش که: “آیا برای خریدهای تازه فضای کافی دارم؟” همیشه کمک می‌کند تا واقع‌بین‌تر و با وسواس بیشتر خرج کنم. دنبال منابع مالی پایدارتر، کم‌ریسک‌تر و پرسودتر می‌گردم. مخصوصن درآمدهایی بر بستر خدمات اینترنتی که کمک می‌کنند تا با تکیه بر پایداری دلار ارزش پولم را حفظ کنم.

۹. برای مشکلاتم دنبال راه‌حل می‌گردم. درگیری‌های پایدار قاتل زمان و انرژی‌اند. پس برای سرعت دادن به عملکرد باید مسائل کهنه را دور ریخت. از تمام لیست‌های که در بالا نام بردم مشکلات را استخراج می‌کنم. بعد با مطالعه، گذراندن دوره آموزشی، مراجعه به متخصص، مشاوره با یک کاربلد و تحلیل مکتوب شرایط را بهبود می‌دهم. گاهی هم در بعضی مسائل که دستم به راه‌حل نمی‌رسد سعی می‌کنم با پذیرش شرایط آرام بگیرم.

۱۰. قوانین شخصی بر پایه‌ی خودمراقبتی می‌سازم. شروع می‌کنم عقاید، ورودی‌ها و خوراک‌هایم را لیست می‌کنم. سپس با تفکر نقاد افکار و رفتار آسیب‌زا را حذف و خوراک‌های ذهنی و جسمیِ مرغوب جایگزین می‌کنم. مثلن برای حذف قند ده جایگزینِ شیرین بدون قند مصنوعی پیدا می‌کنم. برای عقیده‌ی نه گفتن یعنی بد بودن، عقیده‌ی نه گفتنِ مودبانه و بااستدلال یعنی مراقبت از خود را جایگزین می‌‌کنم.

خلاصه که دوست یا دوستانی که از من رنجیده‌اید. خواهش می‌کنم مرا درک کنید. این افاده و بی‌معرفتی و هر ویژگی دیگری که به من نسبت می‌دهید، فقط در جهت خودمراقبتی است. دوستی یعنی درک متقابل و اگر غیر از این است شاید لازم باشد مرا از لیست دوستانتان حذف کنید. با تشکر فراوان. مرسی اه

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به بالا بروید