آنکه میتواند انجام می دهد، آنکه نمیتواند انتقاد می کند.
از انتقاد بیزارم!
به این می ماند که، کژیها و ناموزونیهای باطن خویش را به دیگری فرافکنی!
عقیده دارم در تاریکی همه شبیه یکدیگریم.
تا زمانی که میتوانیم باید روی پای خودمان بایستیم و جهانمان را در مشت بگیریم، واگرنه با منفی بافی و آسمان ریسمان بافتن، هیچ مساله ای به جواب نخواهد رسید.
جهان ما، با تمام همراهیها و کارشکنیهایش فقط بر محور باور ما میچرخد! مادامی که قدم از قدم برنداریم و با دلایل بچگانه بهانه تراشی کنیم، چیزی تغییر نمی کند.
اگر خودمان برای اوضاع و شرایطمان دل نمیسوزانیم و به قصدِ پیشبردِ اهدافمان قدم از قدم برنمی داریم، چطور از دیگران انتظار کمک داریم؟
زندگی ما فقط یک قهرمان دارد، آن هم خود ما هستیم.
زمان ما تنها یک حقیقت دارد و آن هم لحظه حال است.
اگر بتوانیم مسئولیت خودمان و زمانمان را بدون عذر و بهانه در دست بگیریم، قطعا به هر آنچه که در ذهن داریم، اگرچه محال و دست نیافتنی می رسیم.
واگرنه! باید تا آخر عمر در چرخه ی باطل میان شکوه و ناکامی بگردیم تا بمیریم!