شعرها و شورها
ساکتند
مردهاند
دفن میشوم
تو نقب میزنی
نبش قبر میکنی
برای بارها و بارها
به گور زنده بردنم
تا سیاهی شفق
صبر میکنی
مرا ز آسمان جدا و
بارور به ابر میکنی
میچکانیم به خاک
لیک غافلی که من زنم
باز هم درونِ خود ز عشق
از درون خاک هم
جوانه میزنم