بیوطن
به کجا پناهنده شوم، وقتی تنم حتی در وطنم بیگانه است. باید رهایی یابم. باید زره آهنین بپوشم و عزم خودم کنم. به خودم بدهکارم، علاقه را، تبسم را. به ناچار در مچالهترین افکار ِ دسته چندم کپک زدم. زدودن این حجم از توهم صدها دفتر و قلم میفرساید و دلم هنوز بوی نا میدهد.Read more about بیوطن[…]