دیشب دریا به خوابم آمد
مواج
خروشان
آبی
اما من نه ماهی بودم، نه آدم
گوش ماهیِ کوچکی بودم
در حسرت نوازش امواج
و گاه و بیگاه خاطرهی دلنواز موج را در حافظهی جانم ثبت میکردم.
و تنم پر میشد از خاطرات خوشآهنگ
برای نوازش حافظهی ناآشنا رهگذری
حالا در این هشیاری
هنوز هم میخواهم
اگر دریا نیستم
اگر ماهی نیستم
اگر آدم نیستم
لااقل
گوش ماهی باشم
که حافظهام فقط از نوازش پر و خالی شود
و در حافظهی دیگران فقط سرخوشی بنوازم.
آیا تعبیر رؤیای خوشم، خواهم بود؟